حسن پیمان
نظام فدرالی دمو کراتیک،الترناتیف مثبت برای ختم (سیطره جوئیهای فاشیسم
جنگ وفجائیع) در دورنمای افغانستان
پیوست به گذشته.....و
{قسمت سوم}
تاریخچۀ فدرال:-و
----------
امروزمطالعه تحقیق وازریابی ازسیستم فدرال به پیمانۀ وسیع مورددلچسپی علما،دانشمندان،محققین وپژوهشگران،موئرخین ومتخصصین وسیایت مداران،قانون گزاران وحقوق دانان،احزاب مترقی قضات وقضاوتمندان وسائیرنخبگان ومتفکران سیاسی واجتماعی قرارگرفته است.مردم ما به ایجادوحدت ملی واقعی ومستحکم وتزلزل نا پذیر،اشدضرورت دارند،نه بگونۀ وحدت ملی(میکانیکی.ا؟)که درپیشینه ها وجودداشته ودارد.که این ارمان ازطریق استقراریک نظام ملی ودموکراتیک،برپایه واساسات عدالت اجتماعی،دموکراسی وازادی،وخدمات عدلانۀ اجتماعی،بدون هیچگونه تبعیض وامتیازملی،قومی ونژادی وزبانی،محلی وسمتی ومنطقوی،بخاطررفاه وسعادت همگانی برای عموم افراد جامعه،به منصۀ عمل گذاشته میشود.اگرما پس منظرتاریخ فدرالیسم را نخست درکشورخودطوراجمالی به بررسی بگیریم،می بینیم که،نخبه گان،اگاه هان وفعالان سیاسی ،وپیشکسوتان جنبشهای ازادیبخش ملی وانقلابی وقت چون(ح.د.خ.ا.)برای نخستین بار،همچوطرحی را ابتکارنموده ورسمأ به تاریخ پراشوب کشورسپرده است.قبل از به تصویب رسیدن مسودۀ قانون اساسی(ج.د.ا.)،زمان حاکمیت شهیدداکترنجیب الله موئرخ(19/مارچ/1976)،رفقای بخش(پرچم)(ح.د.خ.ا.)،بخاطرتمرکزتمامی صلاحیتها بدست رئیس جمهور،موضوع رامورد انقاد قرار داده،ازجانب دانشمند محترم سلطان علی کشتمند سابق نخست وزیر"ج.د.ا"سیستم فدرالیسم پارالمانی،منحیث یکطرح پیشنهادی،بعدازاخذنظریات وپیشنهادات اعضای رهبری غنی سازی گردیده است که دراثارعلمی وتاریخی ایشان چنین میخوانیم:"....طرح اصلی پیشنهادی حزب(پرچمیها)برای قانون اساسی،مبتنی بودبر سیستم پارالمانی وحکومت فدرالی.برخی از مفردات طرح به قرارذیل اند:تضمین ازادیهای گسترده ودموکراتیک توده های مردم افغانستان،شناسائی رسمی وقانونی حق فعالیت ازادانۀ احزاب،سازمانهای توده ای وصنفی، تأمین ازادی بیان ومطبوعات؛واجتماعات برمبنی دموکراسی واقعی که بر پایۀ خدمت به مردم افغانستان استوارباشد؛ممنوع ساختن استفاده ازمعتقدات مردم برای اغراض سیاسی وبه سود مسایل حزبی وگروهی؛قانونی ساختن برابری تمام ملیتها واقوام افغانستان؛پیشبینی راه های رشدوپیشرفت اقتصادی؛اجتماعی وساختمان جامعۀ مترقی ایندۀ کشوردرمطابقت بامنافع اکثریت عظیم جامعه؛درنظرگرفتن استفادۀ موئثرازمنابع طبعی وثروتهای ملی به سودمردم افغانستان...ومسائیل عمدۀ دیگر...طرح بگونۀ خصوصی چاپ گردیدوبگونۀعلنی بصورت مستقیم وغیرمستقیم درمیان اعضای حزب وحلقات روشنفکری اعضای کمسیون وعلاقمندان پخش گردید.رژیم ازانتشارطرح متذکره براشفته گردیدولی ازاشا عۀ ان جلو گیری کرده نتوانست ودرعوض چندتن ازفعالان حزبی را بازداشت نمودوبرای مدتهای معین درزندان نگهداشت(1)-اینطرح که باتحلیل0 مشخص ازاوضاع واحوال مشخص درهمان برهۀ تاریخی برای نخستین باربه شکل ابتکاری مطرح گردیده بود،بویژه که با اهداف وارزشهای مهم ملی ودموکراتیک "مصالحۀ ملی"وقت نیزمطابقت داشت،واگردربعضی مناطق وذونهای که امکانات تطبیق ان نیزمساعد بود،بدون بیم ازرفع انحصارقدرت سیاسی واز افواهات وتبلیغات بی اساس ومغرضانۀ برترجویان قومی مبنی بر تجزیۀ افغانستان،بجای تهدیدوزندانی نمودن،اگر منحیث یک الترناتیف مثبت دموکراتیک،باجرئت وبا شهامت،موردغور ومطالعه قرار میگرفت،ازفجایع بعدی که صورت گرفت بهترتربود.ا.ا-چون این طرح بمثابۀ یک سیستم ویک روش سیاسی جدید دولت داری بود،میتوانست از وضع اشفته وکسالت اور جنگ در کشور بکاهد وفروکش نماید،بویژه که پای کمکهای غربیها وامریکا به تنظیمهای جهادی واجیران پاکستانی دران زمان نیزقسمأ سست گردیده یعنی بخاطردوام بیشترحضورقطعات شوروی وقت،برای بد نامسازی ومقید سازی به این جنگ فرسائیشی وتحمیلی چون جنگ ویتنام که امروز خود این جنگ اوران دران تلک گیرمانده اند،بیشترتشویق مینمودند،میتوانست اوضاع بحرانی که همه جوانب منتظر یک طرح جدیدتر ودموکراتیک تروبایک اداره وصلاحیتهای جدیدتر بودند،فروکش نماید.وازجانب دیگریک دیگر گونی درساختاروساختمان دولت داری بوده،ودرحالیکه نه تنها کدام نقص جدی متوجه اوضاع باشد،ودرعوض مفاد ان نسبت به این فجایع وخونریزیهای دوامداربیشترو موئجه ترمیتوانست باشد، که طبعأ این طرح دموکراتیک ضد قبیله سالاری نمیتوانست با نیات درونی واهداف تیم عظمت طلب اطرافیان نزدیک رئیس جمهورسازگارباشد،که بجای وقع گذاشتن به ان ،بالاخره به عمل خشونت وزندان دست یازید.-ر
به همین ترتیب طرح های مشخص وپیشنهادات ارزندۀ علمی نیزبه ابتکاردانشمند محترم اکادمیسن دستگیر پنجشیری دراین رابطه ارائه گردیده است که به اثارگران بهای تاریخی ایشان چنین امده است:"...درتشکیلات ملکی واداری افغانستان کنونی به اساس تعداد نفوس،وویژهگیهای تأریخی،فرهنگی،سنن پسندیدۀ ملی درجۀرشد اقتصادی واجتماعی مردم کشورتجدید اساسی به عمل اید.--
به اقلیتهای قومی ومذهبی وادارۀ محلی درچارچوب افغانستان واحد،صلاحیتها واختیارات وسیع اداری وحقوقی داده شود.---وعلیه امتیازات وناروای محلی،قومی لسانی،مذهبی ونابرابری حقوقی واقدامات دمو کراتیک اسلامی،ملی وقانونی صورت گیرد.---به تمام افغانان تذکرۀ تابعیت توزیع گردد.وازافتخارات خدمت زیربیرق ودفاع ازاستقلال ملی حاکمیت ملی وتمامیت ارضی تمام افغانان بدون تبعیض وامتیاز برخوردارشوند.به مقصد محو نا همگونی ونابرابری در سطح رشداقتصادی،اجتماعی،فرهنگی دموکراتیک زبانهای رسمی دولت به ارأ عمومی مردم مراجعه صورت گیرد.برای انجام دقیق وبی خطای این اهداف باید زمینۀ سرشماری نفوس افغانستان تحت نظروبه همکاری سازمان ملل متحد مساعدگردد...."،(2)-و
دراینجا به وضاحت می بینیم که،سراسرتأریخ خشونتبارواشفته حال زمامداریهای قبیله سالاری طی(250)سال به ایطرف همیشه مملو ازکشمکشها وتنشهای قومی وقبیلوی برای حفظ وانحصارقدرت سیاسی بوده ودرحریم رهبری انها دموکراسی وازادی هرگزره نگشوده وهرنوع ابتکارات دموکراتیک نیزبا خشونت وبا بیرحمی سر کوب میگردیده است.وهمه دساتیربه شکل امرانه ویک جانبه ودکتاتوری ازبالا وازمرکز مسندقدرت مرکزی به پائینیها دیکته دستوروصادرگردیده وعواقب ان نیزمنجر به فجایع های غیرقابل جبران منتج میگردیده است.-ر
یک نویسندۀ توانا بنام (ویبستار)دررابطه به مسائیل فدرالی ویک دولت وسیع البنیادملی به این باور است که فشردۀ بر گردان انرا خدمت خواننده گان گرامی سایت وزین اریائی احترامأ تقدیم مینمایم:موجودیت یک نظام ودولت ویا حا کمیت ملی دریک جامعه از ضرورتهای مهم وحیاتی ان جامعه،برای تنظیم امورسیاسی،،اقتصادی،اجتماعی ودفاعی داخلی وخارجی ان جامعه بشمار میرود.تا مطابق به ارادۀ جامعه وخواسته های ملی ونیازهای ان عمل نماید وانرا به درستی انعکاس دهد وبه حیث یک خادم جامعه،نه به حیث یک امرمستبد دکتاتور،ظالم وستمگرجامعه عمل نماید.که از طریق استقرار یک دولت فدرالی منحیث یک ملت واحد ودارای اقوام ونژاد وزبانهاومذاهب گوناگون ومتفاوت به مشکلات ناشیه فائیق امده وبرادروارباهم زیست نمایند.وبرخلاف حکومتهای مرکزی انچه راکه تعهد میسپارنددراجرای ان با فریب واغوا عمل مینمایند،میباشد.چون حکومتهای مرکزی،مشروعیت مردمی ندارند،لذا بیم ازمردم وقانون نیزندارند.،وبه زودی بی اعتباروبی پرستیژگردیده،اعتمادواعتبارخودرا دربین مردم زودمیبازند.وانچه دست اوردیکه خوب است یابد انجام داده اند،نیزانرا ازدست داده وبجای ان تنفرمردم را کمائی مینمایند.وظیفۀ دولتها صرف استفاده واستعمال ازقوا وازنیروی ملیتها علیه تجاوزخارجی ودفاع ازمیهن نبایدباشد،که از نیروی ملیتها دراثنای جنگ وبه مثابۀ هیزم دراتش جنگ بر علیه متجاوزین بکاربرده شوند.اما دراثنای توزیع امتیازات به گوشه رانده شوند.وبه چشم حقارت وبه نظرکم بنگرند.وتوزیع همه نعمات مادی ومالی وکمکها وغیره نیز صرف حق"برادربزرگ باشد".ا؟"وسائیراقوام ازهمه چیزمحروم سا خته شوند،وبعدا نام انرا(وحدت ملی؛برابری،،عدالت ومساوات)نامگذاری نمایند،وبه اغوا وفریب به حاکمیت متعصب شوئنیستی خوددوام بدهند.دولتها بمقابل تمام ملیتها،یکسان مسئو لیت دارند،وچون(هنرمند روی ستیج)همۀ حرکات،اعمال،اجراأت وفعالیتهای انان پیوسته همچو ائینه روشن وشفاف،به معرض نمائیش گذاشته میشود.وانچه که مقابل ائینۀجامعه خودرا میبینند وانچه که ائینۀ جامعه حکم مینماید ومعایب شانرا بر ملا واشکارمیسازد،مردم انرا به وضاحت میبینند وتما شا مینمایند.که ازچشم تیزبین تاریخ اعمال شان پنهان شده نمیتواند.دولتها بالاترازمردم وبالاترازقانون نیستند.وبایدخودرا خادم واقعی مردم وقانون حساب نمایند،نه بلاترازمردم وبالاتر از جامعه وقانون ان عمل نمایند.باید طبق ارادۀ مردم خودعمل نمایند، نه به میل ورغبت وارادۀ اجنبیها وبیگانگان وقدرتهای بیگانه ومغرض.که نبایدمنافع بیگانگانرا بالاترازمنافع ملی ومصالح کشورترجیح بدهند.که رکن عمده واساسی وطنپرست بودن نیزدرهمین نکته نهفته وگره خورده است.واگردولتها به هراندازه قوی وبا کفایت وبا دسپلین ونیرومند باشند وازاردوی ملی قوی وقوای نظامی نیرومند وامنیت سراسری وازیک نظم عمومی درهمه امور مملکت داری واز موئفقیتهای لازم بر خودارباشند،ودارای مردمان ازاد مرفه ومتحد باشند وازهرنوع امتیازات بدون هیچگونه تبعیض وامتیاز از یکدیگربرخوردارباشند،جامعۀ جهانی ودوستان بین ا لمللی نیزبالای همچودولتها حساب نموده وبجای دشمنی،دست دوستی دراز خواهند کرد،ودران صورت بیگانگان منحیث یک دولت نیرومندوبا اعتماد وبا اعتبار کامل ومطمئینانه کمک ویاری خواهند رسانید، اما برعکس اگردارای حکومت ضعیف وناتوان وبی کفایت وبی صلاحیت ومتعصب وانحصارگر قومی باشد.وجامعه رابه تفرقۀ ملی،نژادی،قومی وزبانی وسمتی وسکتاریستیئ وفساد سوق ورهبری نماید،ومنافع بیگا نگان را بالاتر از منافع ملی خود ترجیح دهد وبیشترمطابق به منافع انان عمل کند،به غصب کرسی وبه مفاد شخصی وخویشاوندی وبه تیم مربوطۀخود بیشتر از منافع ملی مصالح کشورباندیشدواهمیت قائیل شود.درانصورت چه تصوری وچه توقعی ازبیگا نگان خواهیم داشت،ویا انرا مقصردانست،درحالیکه،خویشتن را ووطن وهست وبود وارزشهای ملی خودرا به تارگیت واهداف انان برابرساخته باشیم.ا؟که این امربگونۀفامیلی می ماند،که بعد ازتقسیم شدن شان،ازهم جدا گردیده ودوباره بر ضد هم قراربگیرند..."(3)و
ظهور وپیدائیش فدرالیسم:-ر
پیرامون ظهوروپیدائیش فدرالیسم نظریات واند یشه های مختلف در طول تأریخ جنبشهای فدرالی طرح وارائه گردیده است.برخلاف نظریات عدۀازصاحب نظران،درپیدائیش فدرالیسم صرفأ زبان قوم،دین ونژاد،تعین کننده نبوده است،که بین انها یک خط مرزمستقیم کشیدوباشنده گان انراازهم جدا نموده ودرساحات زیست جغرافیائی ایشان،فدرالیسم را اعلان نمود،که این یک برداشت نادرست وتحجرامیزازفدرالیسم تلقی میگردد.بلکه حضوروموجودیت،محدودۀجغرافیائی،نوع واشکال اقتصادی وتولیدی وساختاروداشته ها ودارائیهای طبعی وعدم وحدت ملی،جنگهای اتنیکی وقومی وزنده گی قبیلوی وقبیله سالاری،حق تعین سرنوشت،تجزیه طلبیها واستقلال خواهی ها تا سر حد جدائی طلبی ها وغیره نیزنقش مهم داشته است.ر
به اسا س گزارشات وافواها ت و شنیده گی ها حدود پنج دهه قبل به دروازه های بعضی رستورنتهای امریکائی نوشته میشده که:"..سگ وسیاه پوست نمیتواند به این رستورانت داخل شود.ا؟"وحتی چنان معمول بوده که سیاه پوستان به سرویسهای جداگانه رفت وامد مینمود ه اند .نفرت وخشونت حکم فرما بوده،که به اثرتطبیق موئفقانۀ فدرالیسم وارزشهای دمو کراتیک ان ،همچوروشهای تعصب امیزسنتی فر وکش نموده وازبین رفته است .ویاهم اوزبیکها وترکمنها وهزاره ها وبعضی ملیتهای دیگر چند دهه قبل درافغانستان درزمان استبداد فاشیستی"طا ئیفۀ سلطنتی"میراثی نیزاز حق تحصیل دررشته ها ومسلک نظامی ورسیدن به مقامات بخصوص نظامی وامنیتی محروم بودند.وحتی اقوام شریف وبا فرهنگ اوزبیک تورک من ،ایماق، پشه ای،بلوچ، نورستانی،بدخشانی وپامیری وغیره نمیتوانستندبه زبان مادری وبه لهجات ویژۀ مربوط فرهنگ خود دراجتماعات،محافل ومراسم رسمی وشخصی دربین مردم ازادانه بین هم صحبت نما یند. ویا ملیت خودرا معرفی نمایند.ازبیم اینکه فورأ باحساسیتهای متعصبین مواجه گردیده مورد تحقیرواهانت وتمسخرواذیت قرارمیگرفتند "وبالای انان میخندیدند.ا؟وموردستمهای (ملی،طبقاتی،فرهنگی ونژادی وزبانی)قرار میگرفتنئد. ویا درگذشته ها نیز اگر کسی از موجودیت "ستم ملی که عملادردرون این جامعه موجود بود واست،حرفی بمیان می اورد،عاجل اورا به "ستمی.ا؟"ویا شهید محمد طاهر بدخشی ویا به "سیکتاریست.ا؟"بودن منسوب مینمودند.واحدی من الناس نمیتوانست درمورد همچو مسائیل ملی وزبانی،قومی،انحصار قدرت قومی ونژادی وسائیرمسائیل ایتنیکی وفرهنگی موجود درجامعه صحبت ازاد ویا انتقاد ونظریاتی ارائه نماید.که فورابه اتهامات یاد شده متهم گردیده وحتی بنام جاسوس ومربوط به یک کشوربیگانه با ده ها توطئه محکوم ویا نیست ونابود میگردیدند.درحا لیکه همان ستمی ها ویا به زعم فاشیستان،سکتاریستها که همه ساخته وپرداختۀ خود فاشیستان وافعان نازی ها"افغان ملت"وبعضی گروه ها واحزاب فرمائیشی وبویژه رژیم حاکم یک قومی برای جلو گیری ازرشد ونفوذ شخصیتهای ملی واجتماعی متعلق به سائیر ملیتهای تحت ستم واستبداد،وبرای بد نام سازی ومحکوم سازی این شخصیتهای توده ای به ذهنیتهای عامه ازاین اتهامات کارمیگرفته اند.ا؟درحا لیکه ایشان درفهم ودانش واستعداد ودر تحلیلهای خود،ودرعقاعد علمی ومترقی خود ودرایدیولوژی مردمی خود ودرکرداروگفتار،به سربازی ووطندوستی ودرمبارزۀ توده ای خود،ودراشتی ناپذیری بادشمنان داخلی وخارجی مردم خود ،بالاترازهر قوم پرست وانحصارگرقدرت وخود محور بین اشرافیت قبیلوی وملاکی،بوده اند.که این روشها ورفتارهای متحجروتعصب گرایانه نیزجزئی از سنتهای کور وجامد قبیلوی بوده که بشکل لیبرالیستی وجزمیت ان بمقابل همچو شخصیتها حساسیتها وعکس العملها نشانداده میشده است.وبدون انکه ضرورت استعمال وچگونگی استفاده برای ادا وافادۀ خوب مطالب به جای مناسب ومخاطب اصلی ان ازهمچو واژه های (ستم ملی، سکتی ویا سمتی وغیره..)بدون یک سند معین وموئثق تاریخی،درهر جای نشخوار میگردیده ومیگردد.درحالیکه همه ای این واژه ها وسیستم ها دارای یک اهداف وبر نامه وطرز تفکرمعین وجدا گانه را دارا هستند.که به نحو درست ان درک نموده وازان بهره برده باشند، متهم میکردند ومیکنند.درحالیکه این نوع روابط غیرعادلانه ونا انصافانه که بذات خود ازبر ترجوئیهای قومی ونژادی وسمتی وسکتی واقعی موجود و(مسلط درسرنوشت جامعه)ریشه میگیرد وناشی میشود،که در مناسبات منحط غیرعادلانۀ اجتماعی اقتصادی وسیاسی دراین جامعه تا امروز،کاملا عادی بوده واین روش محروم سازی،منحیث یک امرمعمولی وپذیرفته شده تلقی میگردیده ومیگردد.بگونۀ مثال دراین جا باصراحت باید اظهار داشت که:کمترشخصیتی با دانش ومتفکرومتبحردر علوم فلسفی واجتماعی وجامعه شناسی وبا نبوغ ووفاداربه عقاعد وارمانهای مترقی مردمی، ودانشمند متواضع وشکسته نفس ونهایت دلسوز ومحربان،ویک انقلا بی سرسپرده واشتی ناپذیردربین پیش کسوتان ونخبگان سیاسی واجتماعی، چون شهید محمد طاهربدخشی یکی از بنیانگذاران کنگرۀموئسس(ح.د.خ.ا.) سراغ میگردید. وویژۀ خاص ازصداقت وعشق بی پایان به میهن درنهاد این متفکر واندیشمند نهفته بود،وچون لهیبی زبانه میزد.ویک مبارزبیباک توده ای ویک سرسپرده راه نجات مردم افغانستان بود،وبرخلاف اتهامات شماری از برتر جویان قومی وقبیلوی،درواقعیت امرهیچگونه تعصبی درروحیۀ بی الائیش او دیده نمیشد و درانشعاب نیز درجناح"خلقی"موضعگیری نموده بود،وافزون بر ان اعمارجامعۀعادلانه وتأمین سعادت انسانی به کام زحمت کشان در محور اندیشۀ این فرهیخته روانشاد به وضاحت احساس میگردید.بویژه عمق دانش وی دریک سخنرانی علمی وبا محتوای این مبارز،درانشعاب اول حزب ،وقتی هویدا گردید که،:باگروهی ازرفقا برای جویای دلائیل اصلی انشعاب وجدائیها که بروی کدام اسناد اصولی وموئثق که معیارعینی واصولی برای مشروعیت بخشیدن این انشعاب درحال وقوع وجناح بندی که به شکل خصمانۀان درحال جریان است ودرزهای کوچک میان هیئت رهبری دارد ازهم به تدریج فاصله میگیرد،اگردرمیان چون یک دست اویزی اصولی برای تأریخ اینده دردست نباشد،بایدکه حتمأ ازوقوع نا هنجارواسف انکیزاین حا دثۀ نا گواربه هروسیلۀممکن،توسط کنگرۀدوم ویا پلنوم فوق العاده ویا کنفرانس ویا به کدام روش موئثردیگری که مساعد ومفید باشد،بدون بهانه گیریها واتهامات به یکدیگر،بتوان ازان جلوگیری به عمل اورد.ا.ا،که به این امید به خانۀ رهبراول حزب،نزد شاد روان نورمحمد ترکی مراجعه نمودیم که مرحومی بعد ازانکه،چند دقیقه توضیحات کوتاه وفشردۀعلمی که خاصۀ عادت ابشان بودارائه نمود که البته به پاسخ سوئالات ارائه شده ازجانب رفقا بسنده نبود،وبه شهید طاهربدخشی اشاره نموده چنین خواهش نمودکه:"..بدخشی صاحب دیر تکله عالم اوپوه ملگری دی علمی جوابونه تاسوته وائی..."(4)و(دراینجا صرفأ یک خاطرۀ کوتاه ازشهید طاهربدخشی داده میشود ، نه در مورد حزب وانشعابات ان الا فرصت مساعد).وواقعأهم شهید طاهربدخشی زمانیکه رشتۀ سخن راگرفت،بیش ازدوساعت،چنان عالمانه دانشمندانه برسر مسائیل ملی واجتماعی وسیاسی وازتاریخ جنبشهای ازادیخواهانه واستقلال طلبانۀ ضد استعماری گرفته تاتشکیل این ""حزب"وضرورت عینی موجودیت یک حزب انقلابی واحد ویک پارچه وهمبسته ورزمنده،به مثابۀ گردان پیشاهنگ طبقات زحمت کش وتحت ستم واستبداددر همچوجوامع،وبویژه پیرامون این حزب مترقی وانقلابی که ازچکیدۀ مبارزات طولانی تاریخی خلقهای تحت ستم واستبدادافغانستان،دربطن این جامعۀسنتی قبیلوی بادادن قربانیهای بیشمارکه ازخون اصیلترین فرزندان صدیق این دیارمردخیزتبلوریافت ونطفه بست.به شکل علمی وفلسفی،تحلیل وارزیابیهای عینی نموده وبه قدرکافی روشنی انداخت،که نمایانگرواقعی ازاهلیت وشخصیت ودانش عمیق وی وازیک رهبرمبارز وانقلابی ومدبروخردمندی وی،بشارت میداد.واین استعداد ونبوغ ودانش وی،بالاخره دشمن سرو جانش گردید، ومنجربه جلوگیری از نفوذ وشخصیت وی به ذراعی مختلف جلو گیری گردبد.موصوف با تعصبات وحسادتهای بر تر جویان تنگنظرو قومگرایان متعصب سیاسی مواجه.وتحت عناوین"ستمی وسکتاریست"علیه وی،تبلیغات وتخریبات شدت یافت.وبالاخره همچو عکس لعملهای غیراصولی وغیر موئثق باعث شد تاناگزیرگردیده صدای مسئلۀ ملی که از انعکاس عینی وواقعی درونی جامعه گواهی میداد،باصدای رساتربلند نماید،وازموجودیت(ستم ملی)درقبال سائیرستمهای طبقاتی وفرهنگی ومذهبی وغیره،یاداورشود.که به این ترتیب مقابل یک امرانجام یافته قرارگرفته ودراین راستا مسئولانه دست بکارگردید،وبه همان تناسب نیزمورد تخریب وتعقیب قرارگرفته،وبالاخره بعد ازپیروزی قیام نظامی (7)ثوردردورۀ حا کمیت فاشیستی حفیظ الاه امین جام شهادت نوشیده است.ا.ا
با همۀ تلاشها ازوقوع انشعاب جلوگیری شده نتوانست،وموئجز اینکه،بنابرنازل بودن سطح درک،عدم دانش وتجربه کافی وعدم شناخت ازیکدیگر وعدم اعتماد بالای یک دیگروبا ویژه گیها وپیچیده گیها وبویژه هیژمونیسم دررهبری وخود محوربینی با بسا احساسات و خرده گیریهای غیراصولی ولیبرا لیستی،بالاخره اعضا وصفوف،گروه گروه ویاانفرادی وتک تک دراطراف رهبران وکدرهای فعال وپیشکسوتان مربوط محل ومناطق خود ویا هم به اساس شناختهای قبلی،شخصی، قومی ومنطقوی ویا اتنیکی وزبانی ویا به اساس روابطی که قبلأ توسط انها جلب وجزب گردیده وبه حزب معرفی شده بودند،که به اساس این معیارهای میراثی که ازویژه گیها وخصوصیات عینی جامعۀسنتی ارباب رعیتی وفئودالی میباشد،همانطوریکه درابتدای تشکیل حزب اکثرا به همین معیار ها شکل گرفته بود،درپروسۀ شکلگیری انشعاب نیزاکثرأ به همین منوال به اطراف ایشان حلقه زده،اتهام زنیها به یک دیگر اغاز وزمینۀ انشعاب ویا فرکسیونهای درون حزبی مساعد گردید.ا.ا--وصاحب این قلم نیزحدود دوماه به نزد هررهبرواعضای موئسس کنگره،بخاطر حفظ وحدت وجلوگیری از وقوع ناگهانی این انشعاب وجدائیها شب وروز دوید وتلاش ورزید،اما هیچگونه سودی نبخشید وبادریغ بدون هیچ سند مشخص رسمی ومطابق به معیارهای اصولی مبنی بر مشروعیت انشعاب درهمان برهه زمانی که هنوزمسائیل اختلاف(چون( دموکرسی خلقی ودموکراسی ملی وغیره...)نیزمنحیث یک طرح پیشنهادی بادلائیل علمی و منطقی که علل وانگیزه های انشعاب دران بطور شفاف وماده وار،تحلیل وارزیابی اصولی گردیده قبل از وقوع انشعاب منحیث یک سندتاریخی برای اگاهی وجرو بحث رفیقانه بخاطر دریافت راه های حل دستجمعی ومشر وعیت بخشیدن اصولی به این انشعاب غیر اصولی،از هیچ مرجع وطرف انشعا بیون به دسترس اعضا وصفوف خاموش وبی الائیش قرار داده نشد.وبخاطرجلوگیری ازپراگندگیها،دلسردیها،ومأیوسیتها وفرکسیو ن سازیهای بعدی،وبخاطر حفظ مسئولانۀوحدت حزبی وجلوگیری ازضیاع انرژی،بجای دفاع ازچند شخصیت برازنده،ایجاب مینمودکه،همۀقدرت وانرژِی برای دریافت راه های حل وجلوگیری ازانشعاب برای حفظ وحدت حزب به خرچ داده میشد،تا صفبندیهای عجولانه واحساساتی وبا عواقب نا گوار ان.ا-درحالیکه دراغازتمام اختلافات دربین چندنفررهبران برجسته وبا صلا حیت طورمبهم وظاهرأپنهان ازصفوف الا بروز وشکلگیری علنی انشعاب درپشت پرده بود وشایدهم علت ان بیم ان میرفت که صفوف واعضا ناگهان باشنیدن این حالت نا گوار غیر مترقبه ومرگ اورپراگند ه ومأیوس نگردند،ظاهرأ درخفاقرارداده شده،وبعد ازوقوع دوپا رچگی هرجناح ازطریق هوا خواهان خود؛دلائیل وانگیزه های که درخفاداشتند،به تدریج بیرون کشیده وبه هوا خوهان خود دیکته،وبه علیه یکدیگر خصمانه قرار گرفتند.وتمام انرژی ده سالۀ صفوف رزمنده وبی الائیش وپاک ووفادار به ارمانهای حزب ومردم که دران وقت سربه کف ترین فرزندان خلق جمع شده بودند،که درحقیقت امر برای دفاع از چند شخصیت حزبی به هدررفت.وبرعلیه یک دیگرناسزا گوئی واتهامات ناروا بستند.که به موجب ان،انرژی حزب ومبارزۀ ان مقابل ارتجاع واستبداد ضعیف ونا توان گردیده وبرخلاف ان دشمنان حزبی وبعضی احزاب چپ وراست فرمائیشی نیزچاق گردیدند،که به اصطلاح اب به اسیاب دشمنان ریختانده شد.وحریفان سیاسی حزب نیز ازاین تبلیغات وتخریبات بی پایه واتهامات نا روا،برای تخریب وتضعیف مواضع سیاسی واجتماعی حزب،وسیعأاستفاده نمودند.حزب یکپارچه وواحد قبل از تحلیل وارزیابی انگیزه ها ودلائیل اصولی انحرافات درروشنی بر نامۀ وزین وبا محتوای ان ودریافت پایگاه های ضد انقلابی،نطفه زده وبسته شده در درون حزب وضد وحدت حزب،برای بررسی وغور اصولی واقناع اصولی ورفیقا نۀ طرفین پرداخته وعلیه ریشه کن نمودن ان،به مبارزۀدسته جمعی اصولی ورفیقانه بپردازند،تحت عناوین جناحهای"خلقی"و"پرچمی" به شکل غیر اصولی وبدون تفاهم رفیقانه ونا اگاه به انشعاب پیوستند.وبعد ازانکه پروسه شکلگیری وروند وقوع انشعاب وجدائیها درعمل پیاده گردید واختلافات به تدریج فرمولبندی وخصومتهارا هنوز هم بیشترافزود.ومرگ اورترین ضربۀ تاریخی درپیکرنا توان ونابالغ چون طفل چهارساله وارد،وبه جبران ناپذیرترین اشتباه تاریخی مواجه گردیدکه به تعقیب ان با انحرافات گونا گون چپروی وراست روی یکجا با سنتهای میراثی قبیلوی درامیخت وبه امراض مزمن وعلاج ناپذیر،تبدیل؛وبعد ازده سال مبارزۀ بیهوده علیه یک دیگروبا پیکرضعیف ونا توان وبا یک وحدت میکانیکی ولرزان ودر حالت عدم اعتمادی بین هم به قیام نظامی انقلابی تحمیلی "7ثور"،دست یازید. بالااخره به اثر مداخلات وعوامل عینی وذهنی مسلط درجامعه واماد گی قبلی ضد انقلاب درداخل درتحت رهبری موسی شفیق نخست وزیر رهبر اخوان المسلمین وقت ،ومداخلات ومقا ومتهای قبلا تنظیم یافتۀ انها ازخارج ،یعنی مر تجع ترین نیروهای سیاه ومزدوروابسه به(دستگاه جهنمی ای-اس-ای- شبکۀ جاسوسی واستخبارات پاکستان ) چون اخوان المسلمین درزمان داود خان که،اززیرضربۀ کشندۀ این سردارمستبدفرارنموده دراغوش گرم ای-اس-ای- پاکستان پناه برده بودند،که بعدا زمینۀ مداخلات دیگران چون شوروی وغیره درکشورمهیاگردیده،زمینۀسقوط وزوال خودرا فراهم اورد.وعلت ضرورت یاداوری این مختصرانست که شوربختانه،تاامروزهمان روش شخصیت پرستی که هرشخصیت خود محوربین وهژمونیست ،برای خود لشکردفاع ازاعضای خوش باور وصادق حزب به محورخود جمع مینمودکه،بادریغ ودرد این امراض دنباله روی سنتی میراث قبیلوی دروجود شماری از اعضای حزب به شکل سنتی ان تا هنوزهم باقی مانده است،وشخصیتهای که امروزدرمیان نیستند ایشان را مقدم بر حزب میشمارند،نه حزب را مقدم برشخصیتها.درحالیکه ده ها شخصیت شائسته ازهرلحاظ دربین این نخبه گان وپیش کسوتان ومبارزین راستین انقلابی وشاگردان مکتب "حزب"وسیعأ موجود ودردرون این جامعه نهفته است که جای گذشتگان خودرا بگیرد وشاید هم باعصر وشرائیط موجود خوبتر وبهترترعمل نماید،درصورتیکه شخصیت گذشته گان درد سربرای امروزوبرای وحدت وهمبستگی باشد،ودنباله روی عقب انها نیز یک عمل کورکورانه ذهنی گرائی سنتی قبیلوی بیش نیست.ا؟واگرایمان به حزب وبه مردم ورهبری دسته جمعی درمیان باشد،این تشویش ونگرانی باید قبلا حل میگردید.باتأسف که بعضیها دراین زمینه ها جرئت انقلابی واعتماد سیاسی خودرا کا ملا ازدست داده اند،وبویژه تحت تأثیروشعارها وپلانهای برترجویان اتنیکی ونظام طرازفاشیستی کنونی قرارگرفته وبویژه به اثرلغزشهای اگاهانه ویانا اگاهانه عدۀ ازروشنفکران که به گرداب تعصبات اتنیکی افراطی فرورفته وموئقتا دشواریهارا دم راه وحدت اصولی رزمنده گان پاک وصادق وبی الائیش وتعصب ستیز ومترقی ومبارزین سرسپرده وبا ایمان ووفادارراه ارمانهای بیکران مردم افغانستان ،خلق نموده اند.ا-واما باایمان راسخ اذعان باید نمود که:این مرزفرسودۀ سنتی قبیلوی وقبیله سالاری میراثی نیز فروریخته وخواهد ریخت،وجوشش طبعی ورفیقانه جدیدی را بین ایشا ن بیشترازپیش ممکن ومیسرخواهد ساخت،که ان روزهم چندان دورنیست.ا.ا.ا--
ما شاخ درختیم پرازمیوۀ توحید"
"هررهگذری سنگ زند عارنداریم"
وامروزخلاصه اینکه مردم افغانستان وبویژه ملیتای محکوم،نسبت به هروقت دیگر بیدارترواگاه تر گردیده اند وبه عمق خرافی جامعۀ قبیلوی وعشیره ای بخوبی پی برده اند،ومیخواهند درشرائیط واوضاع واحوال کنونی برعلیه برانداختن همچومناسبات غیر عادلانه واستبدادی طراز(فاسد-فاشیستی)ودگرگونسازی دموکراتیک ان وگزاران به مناسبات جدیدوعادلا نۀ سیاسی،اجتماعی واقتصادی وفرهنگی،یکجا با سائیراقوام وملیتها درکشور با سهم مشترک وعادلانه وبا حق وحقوق مساوی وبرادرانه،حیات بسرببرند واین امال زمانی براورده میشود که،حق وحقوق وجا یگاه ومقام این ملیتها بطورمشخص وشفاف درقانون اساسی تثبیت ومعین گردیده وصلاحیتهای بیشتری را به محلات وولایات انتقال ومحول سازند،تا ازطریق مراجع قانونی وقضات درولایات باداشتن صلا حیتهای کافی ومکانیسم انتخابی بودن زمامداران محلی وتشکیل شوراهای انتخابی درقانون انتخابات وقوانین محلی ولایتی درج گردیده که تمامی اقوام وملیتها طبق قانون درتمامی عرصه های سیاسی،اقتصادی،اجتماعی وواحد های اداری مربوط ان،عادلانه بر جسته گردیده وکاملا تخطی ناپذیرگردد ،که این ارمان خلقها بدون هیچ شک وشبه دروجود یک نظام فدرالی پارلمانی میتواند به درستی براورده گردد.-و
وبازهم دراین اواخربا تأسف که ازطریق انتر نیتها ورسانه های جمعی،افواهات گرم وموضوع روزمبنی برارتباط ودست داشتن دولت اقای کرزی،بادست بازیها ودخالتهای شیطانی ومنافقت امیزانگلیس ویارانش باطالبان که نمادی ازشکست را میرساند،میخواهند پروسۀ تسلیمی ولایاتهای مهم قندهار،هلمند،کنر، نورستان وارزگانرا به طالبان مذدوررا روی دست بگیرند،وباحلقات رهبری ان وبا شورای" کویته "که تحت نظر مستقیم دستگاه جهنمی استخباراتی پاکستان"ای-اس-ای-"براه انداخته میشود،بخاطرتحقق پلانهای "پشتونهای لروبر.ا؟"نازیستهای افغانی"افغان ملت"را درعمل تطبیق وپلان تجزیۀ افغانستانرا پروژه سازی"نمایند.ا؟ واین پلان وپرژه افتضاح امیزوننگین که بازهم پیکرۀ بزرگی ازخاک مقدس مارا انگلیس میخواهدبگونۀ پشتونستان وبلوچستان که باید مطابق به(اصل تعین سرنوشت،استقلال وازادی خودرا بگیرند وخود مختارشوندوازعمق گرداب اتش جهنم ای-اس-ای-پاکستان بکلی رها گردند)،انرا به پاکستان تسلیم وبازهم پنجابیها وملتانیهارا که سده ها بالای این ملت تحت استبداد حکومت نموده اند،بگونۀ پیشین دوباره،حاکم بسازند.چون تسلیم وواگزاری بخش مهم خاک افغانستان به مذدوران واجیران پاکستانی بنام طالبان که د رواقعیت امرتسلیمی خاک به پاکستا ن است،که این بار مطلقا منسوب ومربوط به پاکستان مینمایند.وسائیرولایات را نیزتحت شعاع رهبری ان قرار میدهند.ا؟-
بنأبخاطر خنثی نمودن این پلانهای شوم وننگین که یگانه راه ان انتخابات ازادو دموکراتیک برای ایجادشوراهای خودازکوچکترین واحد،ازقرأ وقصبات الا شهرهاوولایات متکی به ارادۀ مردم است،که بایدبه رأی عمومی مردم ازطریق انتخابات ازادودموکراتیک به مردم مراجعه گردد.چونکه گفته اند"سزای قروت اب گرم است.ا؟"که نیروی جوشان مردم چون اب داغیست بالای این قروتهای گنده وفرسوده وپاشان.-مردم بخون تپیدۀما دیگراین جانیان،قاتلان،دزدان وغارتگران بی فرهنگ وقطائوالطریقان وزیردارگریته گان مزدورواجیران اجنبی ودشمنان سوگند خورده مناطق ومحلات خودرا خوب شناحته اند،مردم ما به کسانی رأی خواهند داد که مزدور،دزد،مال مردم خوروحرام خورووطنفروش نباشد.وبه وطنپرستانیکه کاملا اشتی ناپذیرباپاکستان ودستگاه جهنمی -ای-اس-ای-وبا مزدوران وطنفروش ان ،واشتی ناپذیربا شبکه های افغان نازیست"افغان ملت وابسته به طالبان وحزب اسلامی واجیرای-اس-ای ان باشد،رأی خواهند داد.وبه کسانی ر أی بدهند که وحدت وهمبستگی افغانستانرا چون یک امرمقدس ملی،مسئولانه حفظ نمایند وبرمبنای این واقعیتهای موجود است که نظام فدرالی بمثابۀ یک الترناتیف مثبت برای ختم همچومعضلات وجدائی طلبیها،تجزیه طلبیها وتفرقۀ ملی ونژادی انگریزی پاسخهای کوبنده وضربتی داده ودردستورروز قرارمیگیرد.ا-
براساس تحقیقات بعضی محققین اتنوگرافی،درافغانستان حدود(20)نژاد و(30)زبان،بشمول دیالکتها وجوددارد،اما برعکس ازدوصدوپنجاه سال به این طرف،قدرت سیاسی به شکل انحصارقومی وقبیلوی بوده وبدست یک تباروقوم تمرکزیافته است.تقسیم قدرت وامتیازنیزغیرعادلانه ورنگ قومی داشته وصرف دردست مشتی ازقشربالائی فاسد واشرافیت ملیت حاکم برسر نوشت جامعه وانهم کاملا به شکل اتنیکی،قومی وزبانی وسمتی وبویژه به شکل انحصارخوانوادگی وفامیلی ودردست یک قوم صورت گرفته است.صرف بخاطرحفظ وانحصارقدرت خوانوادگی وحاکمیت قبیلوی وادمۀاستبداد طائیفه ای واشرافیت فیوئدلی،ازطریق براه انداختن افتراق ونفاق ملی وایجاد تعصب بین ملیتهای باهم برادر،با سرکوبگریها وبا قتل وغارتگریها،توأم با تعصب واستبدادوخشونت دست یازیده،جامعه را در فقروغربت وبدبختی ودرظلمت وگرسنگی،بیسوادی وجهالت وعقبمانی وکورنگهداشته،وافزون بر ان جامعه را ازمسیراصلی تعغییروتکامل وپیشرفتهای اقتصادی واجتماعی وسیاسی وفر هنگی ان به قهقرا وفسادسوق داده وبه مزدوری بیگانگان تن داده،وتوده هارادرانقیاد زنجیراستبداد قبیلوی ودرقید بندگی نگهداشته اند.وبااین روش حاکمیت طرازقومی وخونوادگی وخودمحوربینی اتنیکی ونژادی وزبانی بین ملیتهای شریف وبرادروادامۀ حکمیت خودکامگی واستبداد اتنیکی،سائیرملیتهارانیزازهرنوع قدرت سیاسی محروم ساخته بودند،تا انهارا دربرابراقوام وملیتهای دیگرتحریک وعقده مندنموده واتش منازعۀ ملی وقومی را،طوردوامدار شعله ورنگهدارند.که به اثران جامه را به ده ها سال دیگروحتی سده ها به عقب رانده اند.واما امتیازخواهی وامتیازطلبی وبرترجوئی راازدست نداده وبه هرقیمتی که تمام میشده تااکنون به حیث یک میراث امانتی اسلاافی خودحفظ وازان باید با قبول هرنوع مزدوری وچاکری،حراست نمایند.ا؟
حسن پیمان
ادامه دارد.....و
رویکرد ها ومنابع
ا--محترم سلطان علی کشتمند-یکی ازبنیانگزاران کنگرۀ موئسس"ح.د.خ.ا. وسابق نخست وزیر"ج.د.ا"کتاب"یادداشتهای سیاسی ورویدادهای تأریخی-در-2-جلد-ص 271.و
دوم--محترم اکا دمیسن دستگیرپنجشیری-یکی ازبنیانگذاران کنگرۀ موئسس"ح.د.خ.ا"کتاب-ظهوروزوال"ح.د.خ.ا"-ص ص-200و201-اول جنوری سال 1999.و
سوم--ویبستارمیری.ای.-کاغذفدرالیست به زبان جدید-کتاب-پبلیوس--برگردان ازانگلیسی به فارسی-صاحب این قلم-ص28سال1999.و
چهارم--یادداشتها وخاطارت-صاحب این قلم
پیمان.....
ادامه دارد......و
دسمبر-2009